اینو یادم نیست داخل وبلاگام چندبار نوشتم. دوست دارم باز بنویسمش. خیلی جالبه.
سنم زیاد نبود. تو خونه دراز کشیده بودم یهو حس کردم یه چیزی تو دماغم ت خورد. انگار کنده شد. پاشدم رفتم روبروی آینه ایستادم نگاه کردم دیدم یه مورچه با جایزه داره میاد بیرون.
تو ,یه ,مورچه ,جایزه ,نگیره ,کشتم ,پدرسگو یاد ,کشتم پدرسگو ,زدم کشتم ,یاد نگیره ,نگیره دست
درباره این سایت