محل تبلیغات شما

اینو یادم نیست داخل وبلاگام چندبار نوشتم. دوست دارم باز بنویسمش. خیلی جالبه. 

سنم زیاد نبود. تو خونه دراز کشیده بودم یهو حس کردم یه چیزی تو دماغم ت خورد. انگار کنده شد. پاشدم رفتم روبروی آینه ایستادم نگاه کردم دیدم یه مورچه با جایزه داره میاد بیرون.

ممد کجایی شیرم دهنت بیا

مورچه ای که علاقه به کار در معدن داشت.

واسه یکی به زحمت بیفت که برات به زحمت افتاده باشه

تو ,یه ,مورچه ,جایزه ,نگیره ,کشتم ,پدرسگو یاد ,کشتم پدرسگو ,زدم کشتم ,یاد نگیره ,نگیره دست

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اشعار نادر اسدپور